آمد بهار و حیف که ما را بهار نیست
وین جرعه ها به کام دلم خوش گوار نیست
گفتم بهار آمد و پر شد جهان ز گل
دیدم که یار نامد و گفتم بهار نیست . . .
.
.
.
درد ما را خداوند دوا خواهد کرد / بر ظلمت ما شمع عطا خواهد کرد
فردا همگی به چشم خود می بینیم / شمع با چشم جهان بین چه ها خواهد کرد
.
.
.
خدارا یک نگاهی سوی ما کن
ز چنــگ نفس امــاره رهــا کن
کرم کن مهدیـا در خدمت خود
نصیـــب و روزی ما کـربـــلا کن . . .
.
.
.
لعنت به عــدو که روح تــقوا را کشت
ایمان و کمال عشق و معنا را کشت
بـــازآ و بگیــر انتقــامی سنگین
از آنکه ز راه ظلم زهرا را کشت . . .
.
.
.
امسال بهار بی تو آغاز نشد
امسال گذشت و باز اعجاز نشد
کِیْ سین سلام بر لبت می شکفد
عید آمد و سفره دلم باز نشد!
.
.
.
هر راه بجز راه تو کج خواهد شد
بی لطف تو آسمان فلج خواهد شد
ما منتظران اگر بخواهیم همه
امسال همان سال فرج خواهد شد
.
.
.
تو هر زمان که بیایی بهار خواهد بود….
مجال شادی بی اختیار خواهد بود….
خوش آن زمان که برآید به یک کرشمه دو کار……
یکی ظهور امامو یکی شروع بهار….
.
.
.
بیمار گشته است قلوب از عیوب ما
دانیم گشته سد دعاها، ذنــــوب ما
یا غــافر الذنوب گناهان ما ببخش
وانگه رسان ظهور طبیب قلوب ما
.
.
.
گفتم شبی به مهدی، اذن نگاه خواهم!
گفتا که من هم از تو، ترک گناه خواهم!
گفتم که ای امامم، از ما چرا نهانی؟!
گفتا به چشم محرم همواره آشکارم!
.
.
.
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیرقدم تو خاک بودن عشق است
.
.
.
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
.
.
.
وقتی میان نفس و هوس جنگ می شود
قلبم به چشم هم زدنی سنگ می شود
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است
کمتر دلم برای شما تنگ می شود
.
.
.
یوسف شود، آن کس که خریدار تو باشد
عیسی شود، آن خسته که بیمار تو باشد
.
.
.
عمری در آرزوی وصال تو سوختیم
با یاد آفتاب جمال تو سوختیم
ما را اگر چه چشم تماشا نداده اند
ای غایب از نظر به خیال تو سوختیم . . .
.
.
.
««اللهم عجل لولیک الفرج»»
التماس دعا