اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

ای منتظران گنج نهان می آید،،،،آرامش جان عاشقان می آید..آقای تنهای ما
اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

ای منتظران گنج نهان می آید،،،،آرامش جان عاشقان می آید..آقای تنهای ما

غزوه احزاب


 امروز 17 شوال 1436-سالروز وقوع غزوه خندق

 

غزوه خندق که آن را غزوه أحزاب نیز نامند، در شوّال سال پنجم [2]: ماه پنجاه و ششم پس از هجرت واقع شد. در این غزوه مشرکان قریش و بعضی از قبایل دیگر عرب به تهریک یهودیان تصمیم به نابودی کامل اسلام گرفتند و با ده هزار نفر راهی مدینه شدند.اما مسلمانان با کندن خندق و دفاع جانانه از مدینه مانع رسیدن احزاب به اهداف خود شدند.


عزم اعراب برای نابودی اسلام


قریش در قرار خویش در بدر حاضر نشد اما براى جبران آن، و نیز براى یکسره کردن کار اسلام، تلاش جدى خود را آغاز کرد. افزایش شمار مشرکان در احزاب، در قیاس با احد به بیش از سه برابر، نشان از جدیت آنها در این جنگ بود؛ به علاوه این تنها قریش نبود که خواستار از بین رفتن اسلام بود بلکه قبایل دیگرى نیز در این مدت دریافته بودند؛ که اسلام به صورت یک تهدید جدى براى آنان در آمده است.

هدف احزاب نابودى محمّد(ص) و همراهان او بود،امام على (ع) که هدف احزاب را از تحمیل جنگ خندق چنین بیان فرمود: ان قریشا و العرب تجمّعت و عقدت بینها عقدا و میثاقا لا ترجع من وجهها حتى تقتل رسول اللّه و تقتلنا معه معاشر بنى عبد المطلب.

قریش و عرب گرد هم آمدند و با هم عهد و میثاق بستند که از این راه بازنگردند تا رسول خدا (ص) و ما فرزندان عبد المطلب را که همراه او بودیم، بکشند.


هدف یهودیان از راه اندازی جنگ احزاب


یهودیان هم به دلیل‏ رخدادهاى مربوط به بنى قینقاع و بنى النضیر و نیز کشته شدن برخى از سرانشان همچون کعب بن اشرف، کینه شدیدى از اسلام به دل داشتند. بنابر این همگى احزاب یکپارچه مصمم شدند تا طى یک بسیج عمومى بر مدینه، شهرى که تمامى جمعیت آن از مرد و زن، کوچک و بزرگ در حدود ده هزار نفر بود یورش برند و اسلام را از میان بردارند. به احتمال قوى هیچ گاه جزیرة العرب، در آن روزگار، در جنگهاى بین القبایلى خود، شاهد بسیج شدن این تعداد نبوده است.

اهداف یهودیان برای راه اندازی جنگ احزاب:

  1. هدف آشکار یهودیان، نابودى کامل اسلام و مسلمانان بود.
  2. آنان مصمم بودند که این هدف خود را از راه جنگ محقق سازند و تا آخرین نفر مقاومت کنند.
  3. یهودیان در این اقدام خود به پیغمبر (ص) خیانت کردند و عهد و میثاق‏هاى خود را که با او بسته بودند، شکستند. در حالى که طرف مقابل همچنان به پیمان‏هاى خود پایبند بود و هیچ‏گونه اقدامى که نشان‏گر عدم پاى‏بندى وى به قراردادها باشد، انجام نداده است.
  4. عامل اصلى ارتکاب این جنایات زشت و شوم، فقط حقد و کینه ‏هاى درونى یهودیان بود. علاوه بر این اهداف سیاسى و اجتماعى درازمدت نیز در پیمان‏شکنى آن‏ها نقش داشت؛ چه فکر مى ‏کردند با بسط و گسترش نفوذ و سلطه خود بر مدینه و مناطق اطراف آن در بلند مدّت به دستاوردهاى مهمّ سیاسى و اجتماعى نایل خواهند شد.

بنابراین اهداف آنان عقیدتى، اخلاقى و انسانى نبود، بلکه انسانیت و اخلاق و حتى مبانى و اصول ارزشى عقیدتى خود را هم زیر پا گذاشتند و از آن گذر کردند.


تاریخ وقوع نبرد احزاب


مورّخان در تاریخ وقوع جنگ خندق اختلاف نظر دارند. گروهى جنگ احزاب را به سال پنجم هجرى دانسته‏اند. شمارى از معتقدان به این تاریخ عبارتند از واقدى، ابن اسحاق، مقریزى، طبرى، ابن اثیر، بیهقى، ذهبى، ابن حبیب، ابن کازرونى، مقدسى، ابن القیم، ابن حجر، ابن عمّار و مسعودى. از عروه، قتاده و احمد بن حنبل، گروهى دیگر از مورّخان و راویان نیز روایت شده است.واقدى، ابن سعد و بلاذرى تاریخ جنگ احزاب را از روز سه شنبه هشتم ذى قعده تا چهارشنبه 23 ذى قعده سال پنجم هجرى دانسته‏اند. ابن اسحاق زمان آن را شوال سال پنجم دانسته است.

گروهى دیگر از مورّخان و سیره‏نگاران عقیده دارند که جنگ خندق در سال چهارم هجرى روى داده است. از این گروه مى‏ توان به این افراد اشاره کرد؛- مالک و احمد بن حنبل این را از مالک در مسند خود نقل کرده اند- ابن العربى، عیاض، ابن حزم، ابن الدیبع، صاحب بن عبّاد، ابن حبیب، ابن خلدون هم آن را صحیح خوانده است؛ نووى در روضه؛ بخارى آن را قوى دانسته است؛ موسى بن عقبه، آن را از زهرى نقل کرده است؛ فاکهانى در ریاض الافهام، و یعقوب بن سفیان‏ 


احزاب مشرکین

یهودیان فتنه گر

یهودیان از نزدیک شاهد بودند که چگونه قدرت مسلمانان رو به فزونى، و آئین اسلام در حال گسترش مداوم است. آنان دریافتند که نفوذشان به عنوان تنها منبع علوم و معارف در منطقه رو به افول و فروپاشى است و اسلام، این ادعاى یهودیان را به چالش و نابودى کشانده، معارف حق را از باطل روشن مى‏سازد و بدین وسیله پایگاه آنان را در منطقه به خطر انداخته، عامل عزّت و افتخارشان را گرفته است‏. بدین ترتیب دل‏هاى یهودیان از خشم آتش گرفت و از کینه لبریز شد؛ چنان که بر ضد آئین اسلام توطئه کردند و پیمان‏هاى خود را با پیغمبر (ص) شکستند و خویش را به رنج و مصیبت مبتلا کردند. چنین بود که واقعه بنى قین قاع و بنى نضیر، یکى پس از دیگرى به وقوع پیوست. یهودیان به گمان خویش مى‏خواستند از پیغمبر (ص) و مسلمانان انتقام بگیرند، اما به عجز و ناتوانى خویش آگاه بودند. از این رو به قریش و قبایل عرب روى آوردند که از اسلام به شدت شکست خورده و در چنین جنگى به دنبال دستاوردهاى مالى و غیره مى‏گشتند.

گروه زیادى از یهودیان دلاور و چالاک در خیبر سکونت داشتند، امّا خانه و زندگى و حسب و نسب آنان چون بنى نضیر نبود. چون بنى نضیر به خیبر رسیدند، گروهى از یهودیان به مکّه رفتند تا قریش و پیروان آنان را به جنگ پیغمبر (ص) تحریض و ترغیب کنند. برخى از آنان از یهود بنى وائل و دیگران از قبیله بنى نضیر بودند. شمارشان دوازده نفر و مطابق برخى روایات به حدود بیست نفر مى‏ رسید.

چنان که در روایات مختلف از آنان چنین نام برده ‏اند: حى بن اخطب، کنانة بن ربیع بن ابى الحقیق، هوذة بن الحقیق، هوذة بن قیس وائلى (یا والبى) از خاندان بنى خطمه و از قبیله اوس، ابو عامر راهب یا ابو عمار- وائلى- یا ابو عماره ، سلّام بن مسلم، حوج بن عامر، ابو رفیع، و ربیع بن ابى الحقیق،سلّام بن ابى الحقیق که ابن اثیر او را عبد اللّه بن سلّام بن ابى الحقیق ثبت کرده است.


تحریک قریش توسط یهودیان


آنان چون به مکّه رسیدند، پیش ابو سفیان رفتند که مى ‏دانستند از دشمنان رسول خدا (ص) و پیشگام جنگ با آن حضرت است. یهودیان آنچه از پیغمبر (ص) به آنان رسیده بود را براى ابو سفیان بازگو کردند و براى جنگ با حضرت از وى کمک خواستند. ابو سفیان گفت: هر گونه بخواهید، همراه شما هستیم. اکنون به نزد قریش بروید و از آن‏ها براى جنگ با او کمک بخواهید و تضمین کنید که آنان را یارى دهید و تا ریشه ‏کن کردن محمّد، در کنار آنان ایستادگى نمایید. آنان به نزد بزرگان قریش رفتند و همه را براى جنگ با پیامبر (ص) دعوت کردند.  آن‏ها به قریش گفتند: ما با شما خواهیم بود تا محمّد را (با طرفداران او) از پا درآوریم. ابو سفیان گفت: آیا انگیزه شما فقط همین بود و به این منظور به مکّه آمده ‏اید؟ گفتند: آرى. آمده‏ ایم تا با شما درباره دشمنى و جنگ با محمّد هم پیمان شویم و بر این کار سوگند بخوریم. ابو سفیان گفت: درود بر شما، خوش آمدید. محبوب ‏ترین مردم در نظر ما کسى است که ما را در ستیزه با محمّد یارى کند، امّا به شما اعتماد نداریم، مگر این که در مقابل خدایانمان سجده کنید تا به شما اطمینان کنیم. یهودیان در برابر خدایان مشرکان به سجده‏ رفتند. 

آن‏ها به ابو سفیان گفتند: پنجاه نفر از خاندان ‏هاى مختلف قریش را که خودت هم همراه آنان باشى، حاضر کن. ما و شما زیر پرده کعبه مى‏ رویم و در حالى که پهلوهاى خود را به دیوار کعبه چسبانده باشیم، سوگند یاد مى ‏کنیم که هیچ یک از ما دیگرى را رها نکند و تا آخرین نفر که زنده باشیم، همگى بر دشمنى با محمّد هماهنگ و متحد باشیم. آن‏ها این کار را کردند و در این باره یکدیگر را سوگند دادند و هم‏ پیمان شدند.


تحریک سایر قبایل توسط یهودیان


یهودیان بیرون آمدند تا به قبیله غطفان (و قیس عیلان) رسیدند. قریش هم به تجهیز خود براى جنگ پرداخت و در میان اعراب راه افتاد و آن‏ها را به یارى خود فرا مى‏ خواند. آن‏ها، متّحدان غیر عرب خود را هم به یارى طلبیدند. یهودیان سپس به نزد قبیله بنى سلیم آمدند و با آن‏ها وعده کردند که چون قریش حرکت کردند، آن‏ها هم همراهشان بیرون روند. آنگاه به سراغ غطفان رفتند و محصول خرماى یک سال خیبر را براى آنان قرار دادند که یهودیان را یارى دهند و همراه قریش به جنگ پیغمبر (ص) بروند. غطفان پذیرفتند و عیینة بن حصن در این کار از همگان پیش‏گام ‏تر بود.طابق روایت برخى، کنانة ابن ابى الحقیق نصف محصول خرماى خیبر را در هر سال براى غطفان قرار داد.

قریش به گروهى از مردان بنى سلیم که با آنان پیوند رحمى و خویشاوندى داشتند، نامه نوشت و براى جنگ با محمّد (ص) از آن‏ها نیز کمک خواست. ابو الاعور همراه شمارى از پیروان خود از قبیله بنى سلیم براى یارى قریش آمد. یهودیان نیز به هم ‏پیمانان خود از قبیله بنى سعد نامه نوشتند که به یاریشان بیایند. قریش همراه متّحدان و هم‏پیمانان خود از کنانه و ثقیف و دیگران و نیز آن دسته از قبایل عرب که به آنان پیوستند، با بزرگان و سروران خود، بیرون آمدند.


سپاه مشرکان در احزاب


تعداد سپاه مشرکان را واقدی این چنین بیان می کند:

  1. قریش و پیروان ایشان که مجموعا چهار هزار نفر مى شدند، بیرون آمده و پرچم خود را در دار الندوه بر پا کردند. آنها سیصد اسب و یک هزار و پانصد شتر نیز همراه خود داشتند.
  2. بنى سلیم هم که هفتصد نفر بودند بیرون آمدند و در منطقه مرّ الظهران به قریش پیوستند.

سرپرستى بنى سلیم بر عهده سفیان بن عبد شمس همپیمان حرب بن امیه بود. و او پدر ابى الاعور است که در جنگ صفّین همراه معاویه بود.

  1. بنى فزاره هم به صورت کامل که هزار نفر بودند به فرماندهى عیینة بن حصن حرکت کردند.
  2. بنى أسد بن خزیمة بن مدرکه، به فرماندهى «طلیحة بن خویلد أسدى» که در سال نهم اسلام آورد و سپس مرتدّ و مدّعى پیامبرى شد و مدّتى بعد از شکست خوردن در «بزاخه» در زمان عمر اسلام آورد و در جنگ قادسیّه شرکت کرد.
  3. قبیله اشجع با چهارصد نفر به فرماندهى مسعود بن رخیله‏
  4. بنى مرّة با چهار صد نفر به فرماندهى حارث بن عوف بن أبى حارثه که بعدها اسلام آورد.
  5. عده کثیرى نیز از غطفان قریش را همراهى کردند.

مجموع افرادى که از قبایل قریش و سلیم و غطفان و اسد در جنگ خندق شرکت کردند ده هزار نفر بودند که به سه لشکر تقسیم مى ‏شدند. و فرماندهى آنان با ابو سفیان بود.


دفاع مسلمانان از مدینه

http://s6.picofile.com/file/8203998942/si0051.gif


چون قریش از مکّه به قصد مدینه بیرون آمدند، گروهى از سواران خزاعه خود را به پیامبر (ص) رسانده و خبر دادند که قریش براى جنگ به قصد مدینه راه افتادند. این گروه فاصله بین مکّه و مدینه را چهارروزه طى کردند. در این هنگام پیغمبر (ص) مردم را فرا خواند و خبر حرکت دشمن را به آنان داد و درباره جنگ و جهاد با آن‏ها مشورت و رایزنى کرد. روایت دیگرى از امام على (ع) داریم که مى‏ گوید: رسول خدا از طریق جبرئیل از حرکت سپاه احزاب باخبر شد.


سلمان و پیشنهاد کندن خندق


پیامبر (ص)در شورا به اصحاب فرمود: آیا براى مبارزه از مدینه بیرون برویم؟ یا در مدینه باقى بمانیم و گرداگرد آن را خندق بسازیم؟ یا در فاصله نزدیک مدینه باشیم و این کوه را پشت سر خود قرار دهیم؟ مسلمانان اختلاف نظر پیدا کردند.سلمان گفت: اى رسول خدا، روزگارى که در زمین فارس بودیم، هر گاه از سواران بیم داشتیم برگرد خود خندق مى‏کندیم، آیا صلاح مى ‏دانید که اکنون هم خندق درست کنیم؟ مسلمانان از این پیشنهاد سلمان استقبال کردند.همان روز، کار حفر خندق به فرمان رسول خدا (ص) آغاز شد. حضرت مسلمانان را فراخواند و آنان را از نزدیک شدن دشمن باخبر ساخت و نیروهایش را در دامنه کوه سلع، سازماندهى کرد


حفر خندق ها


http://s6.picofile.com/file/8203998992/jb12961484752.gif

پیامبر (ص) حفر هر بخش از خندق را به گروهى واگذار فرمود. همچنین ایشان به منظور کسب ثواب و تشویق مسلمانان، در حفر خندق شرکت فعال داشت. مسلمانان در کندن خندق رنج و مشقت فراوان بردند. پیامبر (ص) نیز در این زحمات طاقت فرسا و گرسنگى، در کنار آنان رنج‏ها برد.


سلمان از ما اهل بیت است


در روز خندق مسلمانان اگر از کسى سستى مى‏ دیدند، بر او مى‏ خندیدند. در آن روز بود که مردم درباره سلمان فارسى با هم بگومگو کردند. مهاجران گفتند: سلمان از ماست. او مردى نیرومند و کاملا آشنا به حفر خندق بود. انصار نیز مى ‏گفتند: سلمان از ماست و ما به او سزاوارتریم.چون این گفتار انصار و مهاجران به رسول خدا (ص) رسید، فرمود: سلمان مردى از ما اهل بیت است.

رویارویی سپاه مسلمانان و احزاب


پیامبر (ص) هشت روز مانده از ذى‏قعده یا شوّال از مدینه بیرون رفت‏ و پیش از خروج ابن امّ مکتوم را در مدینه به جاى خود گذاشت.پیغمبر (ص) منطقه خالى از موانع را براى کندن خندق انتخاب کرد و اردوگاه سپاه خود را پاى کوه سلع  یا دامنه یا بالاى آن قرار داد و بر اساس برخى روایات، کوه سلع را پشت سر خود گذاشت. چنان که خندق میان سپاه مسلمانان و احزاب فاصله بود.  برخى عقیده دارند که اگر دشمن مى‏توانست از خندق عبور کند، کوه سلع همان امتیازات کوه احد را براى مدافعان مدینه به همراه داشت.از آنچه گذشت، به دست مى‏آید که موقعیت آنان در پاى کوه سلع از جهت شام و مغرب قرار داشت. پیامبر (ص) به هنگام حفر خندق نوجوانان را سان مى ‏دید. به گروهى اجازه شرکت در جنگ داد و گروهى را رد کرد. همه آن‏ها حتى نوجوانانى که به سن بلوغ نرسیده و اجازه شرکت در جنگ نداشتند، کار مى‏ کردند. هنگامى که کار بالا گرفت و جنگ در شرف آغاز بود، پیامبر (ص) به نوجوانانى که بالغ نشده بودند، فرمان داد که به خانه هایشان برگردند و همراه زنان و بچه ‏ها در کوشک‏ها باشند.مسلمانان زنان و بچه‏ها را در کوشک‏ها قرار دادند

وقتى خندق را کندند، پیامبر (ص) ده گذرگاه (باب) براى آن قرار داد و از هر قبیله‏اى یک مرد براى پاسدارى از درها گماشت و زبیر بن عوّام را فرمانده آنان کرد و به او فرمود که اگر نبردى پیش آمد، نبرد کند شعار یاران پیغمبر (ص) در جنگ خندق و غزوه بنى قریظه «حم، لا ینصرون» بود.


شمار نیروهای اسلام

http://s3.picofile.com/file/8203999018/250px_%D8%AC%D9%86%DA%AF_%D8%AE%D9%86%D8%AF%D9%82.jpg

بیشتر مورّخان عقیده دارند که شمار مسلمانان در جنگ خندق، سه هزار نفر یا در همین حدود بوده است.واقدى و ابن سعد، از همراه داشتن سى و شش اسب در سپاه پیغمبر (ص) خبر مى‏ دهنداز امام صادق (ع) روایت است که فرمود: رسول خدا (ص) با نهصد مرد در جنگ خندق حاضر شدهمچنین روایت شده که پیامبر (ص) فرمود: شمار مسلمانان را براى من بنویسید.حذیفة بن یمان نام هزار و پانصد مرد را براى حضرت نوشت. در روایت دیگرى است که شمار مسلمانان از ششصد تا هفتصد نفر است‏


خیانت بنی قریظه


حُیَى بن اخطَب که یکى از محدثان، وى را در خودخواهى و نخوت به ابوجهل تشبیه کرده، سریعتر از سپاه قریش به مدینه آمد و به سراغ کعب بن اسد رئیس بنى قریظه و امضاء کننده معاهده با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد. او به‏ کعب گفت که سپاه گسترده‏اى را شامل قریش، غطفان و کنانه که ده هزار تن مى‏شوند به همراه آورده و آنان در وادى عقیق، زغابه- در نزدیکى احد- و رومه مستقر شده و این بار آنان را از دست محمد راحت خواهند کرد. ابتداء کعب او را به درون خانه راه نداد زیرا همین به منزله نقض عهد تلقى مى‏ شد. حُیَى اصرار کرد تا آن که به درون خانه رفت. کعب به او گفت: به خدا سوگند با وفاتر از محمد ندیده‏ام، او ما را بر پذیرش دین خود مجبور نکرده و اموال ما را غصب ننموده است، اما حُیَى آن قدر اصرار کرد تا کعب بن اسد راضى شده و عهدنامه خود و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را به دست حیى داد و او نیز آن را پاره کرد. در اصل یهودیان تنها مشکلشان آن بود که مبادا قریش و دیگر قبایل از عهده کارى برنیایند و منطقه را ترک کنند، در آن صورت بنى قریظه توان برابرى با مسلمانان را ندارد. حیى قسم خورد که او در کنار آنان باقى خواهد ماند.

زمانى که خبر نقض عهد بنى قریظه به گوش رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسید کسى را فرستاد تا خبرى از بنى قریظه بیاورد؛ مخبر خبر آورد که مشغول اصلاح قلعه ‏ها و راه هاى خود هستند و تمام چهارپایان خود را جمع آورى کرده ‏اند. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گروهى از رهبران انصار را شامل سعد بن معاذ- که پیش از اسلام با بنى قریظه هم پیمان بود- سعدبن عباده، اسیدبن حُضَیر و گروهى دیگر نزد کعب بن اسد فرستاد و او را قسم داد تا به عهد خویش پایبند باشد. اما کعب و یهودیان با اشاره به واقعه اخراج بنى النضیر، به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و سعد دشنام دادند.  کعب گفت: عهدنامه را همچنانکه بند کفش خود را پاره مى‏ کند، از بین برده است. خبر نقض عهد بنى قریظه مسلمانان را به وحشت انداخت و در همان حال رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وعده نصرت و پیروزى به مردم مى ‏دادند.

از آنجا که احتمال آن بود تا مشرکان گروههایى را- ولو با زحمت- از سوى قلعه بنى قریظه به داخل مدینه وارد کنند و اخبار نیز شنیده شد که کعب خواسته بود دو سه هزار نفرى از سپاه شرک به او ملحق شوند تا از داخل بر مسلمانان یورش برد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پانصد تن از اصحاب را به محافظت از خانه ‏هاى مدینه گماشت‏.یکبار یک یهودى در اطراف یکى از قلعه‏ هایى که زنان مسلمان در آن بودند دیده شد. حسان بن ثابت که گفته ‏اند ترسو بوده، همراه زنان در آن قلعه بود. صفیه عمه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پایین آمده وآن یهودى را به قتل رساند.

محاصره مدینه


حفر خندق، نقشه احزاب را بر هم زد و آن‏ها را زمین ‏گیر کرد. با این حال نیروهاى مشرکین نومید و مأیوس نشدند، بلکه هنوز امیدوار بودند تا مگر فرصتى بیابند و رخنه‏اى در گذر از خندق ایجاد کنند و با همکارى یهود بنى قریظه که در عقبه سپاه اسلام زندگى مى‏کردند، ضربه کوبنده‏اى بر کیان مسلمین وارد سازند.


مدت محاصره


مشرکان، نیروهاى مسلمان را چونان قلعه‏اى در محاصره گرفتند و مدینه را از هر سو احاطه کردند. این محاصره مدّت درازى به طول انجامید. مورّخان در تعیین مدّت محاصره با هم اختلاف دارند. چنان که از پانزده روز تا یک ماه گفته‏اند. خلاصه دیدگاه‏ها به شرح زیر است؛ پانزده روز ، بیست روز وفاء الوفاء، 1/ 301؛ فتح البارى، 7/ 301؛ تاریخ الخمیس، 1/ 490- 429؛ حبیب السیر، 1/ 346؛ امتاع الاسماع، 1/ 239؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 526؛ المغازى، 1/ 419. بیشتر از بیست روز ، یک ماه ، نزدیک به یک ماه


پاسداری مسلمانان از مدینه


پاسدارى مداوم و بیدارى همیشگى از امور بسیار ضرورى در جنگ خندق بود. نیروهاى مسلمان به طور مستمر این وظیفه مهم و حیاتى را انجام مى ‏دادند.رسول خدا (ص) سلمة بن اسلم را همراه دویست مرد و زید بن حارثه را همراه سیصد مرد به نگهبانى مدینه، مى ‏فرستاد. آنان مى ‏بایست با صداى بلند تکبیر مى ‏گفتند، زیرا از بنى قریظه بر زنان و کودکان بیم مى‏رفت. عبّاد بن بشر با گروهى از انصار مسئولیت محافظت از خیمه رسول خدا (ص) را بر عهده داشت و هر شب از خیمه حضرت پاسدارى مى‏ کردند.

قمى در این باره مى‏گوید: رسول خدا (ص) به یاران خود فرمان داده بود که شب‏ها از مدینه پاسدارى دهند. امیر المؤمنین على (ع) شب‏ها از همه سپاه محافظت مى‏کرد و مواظب بود تا اگر یکى از قریش تحرکى انجام دهد، او را وادار به فرار کند. امیر المؤمنین (ع) از خندق عبور مى‏کرد و تا نزدیکى قریش مى‏رفت. چنان که آنان را مى‏دید. آن حضرت شب را تا صبح به تنهایى مى‏ایستاد و نماز مى‏خواند و صبح که مى‏شد، به مقر خود برمى‏گشت. مسجد امیر المؤمنین (ع) در منطقه خندق معروف است و آن‏ها که مى‏شناسند، به آنجا مى‏آیند و نماز مى‏خوانند. فاصله این مسجد تا مسجد فتح به اندازه پرتاب یک تیر، اندکى بیشتر است.


تیر خوردن سعد بن معاذ


هرگاه مشرکان حمله مى‏کردند، تیراندازان خود را جلو مى‏آوردند. تیراندازانى چون حبّان بن عرقه و ابو اسامه جشمى و برخى دیگر همراه آنان بودند. روزى این تیراندازان ساعتى تیراندازى کردند و همه آن‏ها یک هدف‏ داشتند و آن خیمه پیامبر (ص) بود. حضرت در حالى که زره بر تن داشت، سوار بر اسب ایستاده بود. حبّان بن عرقه، تیرى به سعد بن معاذ انداخت که به رگ بزرگ دست وى اصابت کرد.

سعد گفت: خدایا، اگر از جنگ تیر قریشیان چیزى بر جاى گذاشته‏اى، مرا براى آن نگه، زیرا دوست‏داشتنى‏تر از این براى من نیست که با مردمى بجنگم که پیامبر تو را اذیّت کردند و از سرزمینش بیرون راندند و او را تکذیب نمودند. بار خدایا، اگر جنگ بین ما و آن‏ها را به پایان رسانده‏اى، پس این را شهادت من قرار بده و مرا نمیران تا چشمانم به نابودى بنى قریظه روشن شود. بنى قریظه در عصر جاهلى، متحدان و همپیمانان سعد بن معاذ بودند.

هنگامى که سعد بن معاذ مجروح شد، او را به خیمه رفیده بردند. رفیده این خیمه را براى مداواى مجروحان جنگ در مسجد پیغمبر (ص) برپا کرده‏ بود. رسول خدا (ص) شخصا به ملاقات سعد مى‏ آمد.


پانویس

  1. الخصال، 2/ 368؛ بحار الانوار، 20/ 244؛ شرح الاخبار، 1/ 287؛ الاختصاص، 166- 167.
  2. سیره رسول خدا(ص)، جعفریان ،ص:550
  3. المغازى، 2/ 440- 421؛ تاریخ ابن الورى، 1/ 160؛ سیره ابن هشام، 3/ 224؛ الاکتفاء، 2/ 158؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 395؛ البدء و التاریخ، 4/ 217؛ شذرات الذهب، 1/ 11؛ مختصر التاریخ، 42؛ المختصر فى اخبار البشر، 1/ 134؛ عیون الاثر، 2/ 55؛ تاریخ یعقوبى، 2/ 50؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 178؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 233؛ تهذیب سیره ابن هشام، 188؛ تفسیر قمى، 2/ 176؛ بحار الانوار، 20/ 216؛ المحبر، 113؛ مروج الذهب، 2/ 219؛ الثقات، 1/ 264؛ وفاء الوفاء، 1/ 300؛ حبیب السیر، 1/ 359؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 262؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ الجامع( قیروانى)، 279- 281؛ التنبیه و الاشراف، 115؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ مجمع البیان، 8/ 208؛ نهایة الارب، 17/ 166؛ فتح البارى، 7/ 302؛ سیره دحلان، 2/ 2؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 561؛ البدایة و النهایه، 4/ 93- 94؛ سیره ابن کثیر، 3/ 180- 181؛ تاریخ الخمیس، 1/ 479- 480؛ فتوح البلدان، 1/ 23؛ صفة الصفوة، 1/ 455- 459؛ الطبقات الکبرى، 2/ 2/ 47؛ 4/ 1/ 60؛ المصنّف، 5/ 367؛ سیره مغلطاى، 56؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سیره حلبى، 2/ 328؛ المواهب اللدنیه، 1/ 110؛ الرصف، 1/ 60؛ جوامع السیره، 148؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 205؛ سیر اعلام النبلاء، 1/ 289- 290
  4. المغازى، ج 2، ص 441؛ طبقات الکبرى، ج 2، ص 65؛ انساب الاشرف، ص 343
  5. السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 214؛ زادالمعاد، ج 3، ص 269؛ وى این نظر را« اصح القولین» دانسته است‏
  6. تاریخ یعقوبى، 2/ 50.
  7. عنوان المعارف، 12؛ جوامع السیره، 148؛ المحبر، 113؛ صحیح بخارى، 3/ 20؛ فتح البارى، 7/ 302؛ البدایة و النهایه، 4/ 93؛ سیره ابن کثیر، 3/ 180؛ اعلام الورى، 90؛ تاریخ ابن الوردى، 1/ 160؛ شرح صحیح مسلم، 8/ 64؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ تاریخ الخمیس، 1/ 480؛ المواهب اللدنیه، 1/ 110؛ تاریخ مختصر الدول، 95؛ وفاء الوفاء، 1/ 300؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 205؛ 244؛ شذرات الذهب، 1/ 11؛ الجامع( قیروانى)، 279؛ 281؛ سیره مغلطاى، 56؛ بهجة المحافل، 1/ 262؛ عیون الاثر، 2/ 55؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 393- 400؛ مجمع الزوائد، 9/ 245؛ تهذیب الکمال، 10/ 31؛ مناقب آل ابى طالب، 4/ 76؛ مرآة الجنان، 1/ 9؛ سیره دحلان، 2/ 2؛ سیره حلبى، 2/ 328؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 561؛ حدائق الانوار، 1/ 52؛ الرصف، 1/ 60
  8. جامع البیان، 5/ 86؛ تفسیر القرآن العظیم، 2/ 513؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 408.
  9. الارشاد، 50
  10. این اتّفاق پیش از این هم، زمانى که کعب بن اشرف با همراهان خود براى درخواست کمک از قریش براى جنگ با محمّد( ص) و مسلمانان به مکه آمد، روى داد. احتمال داده مى‏شود یک بار بوده، امّا راویان اشتباه کرده‏اند.
  11. المغازى، 1/ 441- 443
  12. المغازى، 1/ 441- 443؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 512- 513؛ عیون الاثر، 2/ 55؛ حبیب السیر، 1/ 359؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 178؛ الثقات، 1/ 264- 265؛ الدر المنثور، 2/ 172؛ جامع جامع البیان، 5/ 86؛ الاکتفاء، 2/ 158؛ سیره ابن هشام، 3/ 225- 226؛ اعلام الورى، 90؛ تفسیر القرآن الکریم، 2/ 513؛ الوفاء 692؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 398- 399؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 233؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 233؛ البدایة و النهایه، 4/ 94- 95؛ جوامع السیره، 148؛ سیره ابن کثیر، 3/ 181- 182؛ البدء و التاریخ، 4/ 216- 217؛ تجارب الامم، 1/ 149؛ نهایة الارب، 17/ 166- 167؛ زاد المعاد، 2/ 117؛ سیره حلبى، 2/ 309- 310؛ سیره دحلان، 2/ 2؛ تهذیب سیره ابن هشام، 188- 189؛ تفسیر قمى، 2/ 176- 188؛ بحار الانوار، 20/ 216- 233؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 262- 263؛ تاریخ الخمیس، 1/ 480؛ المواهب اللدنیه، 1/ 110؛ امتاع الاسماع، 1/ 216- 218؛ حدائق الانوار، 2/ 584؛ الارشاد، 50- 51؛ کشف الغمّه، 1/ 201- 202؛ مجمع البیان، 8/ 340.
  13. الاکتفاء، 2/ 158؛ در برخى منابع، محصول یک سال خیبر را به آنان وعده دادند؛ امتاع الاسماع، 21701؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ سیره حلبى، 2/ 310؛ تاریخ الخمیس، 1/ 480؛ المغازى، 2/ 443؛ فتح البارى، 7/ 301؛ وفاء الوفاء، 1/ 301.
  14. تاریخ الخمیس، 1/ 480؛ الاکتفاء، 2/ 159؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 398- 399
  15. انساب الاشراف، 1/ 343.
  16. المغازى/ترجمه،متن،ص:332
  17. الخصال، 2/ 268؛ بحار الانوار، 20/ 44
  18. المغازى/ترجمه،متن،ص:333
  19. لمغازى، 2/ 444- 445؛ امتاع الاسماع، 1/ 219- 221؛ سیره حلبى، 2/ 311؛ الثقات، 1/ 265- 266؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 514- 515.
  20. المغازى، 2/ 445؛ تهذیب سیره ابن هشام، 189؛ امتاع الاسماع، 1/ 220؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 234؛ نهایة الارب، 17/ 168؛ عیون الاثر، 2/ 55- 57؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 339؛ سیره ابن کثیر، 3/ 183؛ وفاء الوفاء، 4/ 1407؛ الاکتفاء، 2/ 159؛ فتح البارى، 7/ 301.
  21. بهجة المحافل، 1/ 263؛ حدائق الانوار، 2/ 585
  22. مغازى، 1/ 446؛ الکامل فى التاریخ 2/ 179؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 235؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 263؛ سیرة المصطفى، 495؛ تاریخ الخمیس، 1/ 482؛ سیره دحلان، 2/ 3؛ امتاع الاسماع، 1/ 221؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 515؛ البدایة و النهایه، 4/ 99؛ مجمع البیان، 2/ 427؛ 8/ 341؛ بحار الانوار، 20/ 189؛ وفاء الوفاء، 4/ 1205.
  23. التنبیه و الاشراف، 216؛ زاد المعاد، 2/ 117؛ جوامع السیره، 149؛ سیره ابن هشام، 3/ 231؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ البدایة و النهایه، 4/ 102- 103؛ تاریخ الخمیس، 1/ 481؛ سیره دحلان، 2/ 4؛ سیره حلبى، 2/ 315؛ امتاع الاسماع، 1/ 216؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 523؛ نهایة الارب، 17/ 168؛ المغازى، 2/ 441؛ عیون الاثر، 2/ 57
  24. تاریخ الخمیس، 1/ 481؛ سیره حلبى، 2/ 315.
  25. البدء و التاریخ، 4/ 217؛ وفاء الوفاء، 1/ 300- 301؛ 4/ 1204؛ المغازى، 2/ 454؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سیره ابن هشام، 3/ 231؛ زاد المعاد، 2/ 17؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 180؛ الاکتفاء، 2/ 162؛ انساب الاشراف، 1/ 343؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 236؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 237؛ جوامع السیره، 149؛ فتح البارى، 7/ 307؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 415؛ بهجة المحافل، 1/ 264؛ امتاع الاسماع، 1/ 125؛ مجمع البیان، 8/ 342؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ نهایة الارب، 17/ 168
  26. مغازی، 2/ 450- 252؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 515؛ تاریخ یعقوبى، 2/ 312؛ وفاء الوفاء، 4/ 1206
  27. تفسیر قمى، 2/ 179؛ بحار الانوار، 20/ 220.
  28. تاریخ الخمیس، 1/ 483؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ الکافى، 5/ 47؛ نهایة الارب، 17/ 178؛ المغازى، 2/ 474؛ عیون الاثر، 2/ 62؛ سیره ابن هشام، 3/ 237؛ تهذیب سیره ابن هشام، 194؛ سیره دحلان، 2/ 8؛ زاد المعاد، 2/ 118؛ بهجة المحافل، 1/ 271- 272؛ وسائل الشیعة، 11/ 105؛ کنز العمّال، 1/ 291؛ جوامع السیره، 150؛ الاکتفاء، 2/ 169؛ سیره حلبى، 2/ 321.
  29. امتاع الاسماع، 1/ 224- 225؛ مجمع البیان، 8/ 324؛ بحار الانوار، 20/ 200؛ سیره مغلطاى، 56؛ التنبیه و الاشراف، 216؛ وفاء الوفاء، 1/ 301؛ 4/ 204؛ الثقات، 1/ 226؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 180؛ سیره ابن هشام، 3/ 213؛ الاختفاء، 2/ 162؛ الوفاء، 693؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 197؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 2/ 223؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 236- 237؛ العبر، 2/ 2/ 29؛ سیره ابن کثیر، 3/ 197؛ البدایة و النهایه، 4/ 102؛ المواهب اللدنیه، 1/ 110- 112؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 524؛ کشف الغمّه، 1/ 197؛ شرح نهج البلاغه، 4/ 267؛ نهایة الارب، 17/ 148؛ عیون الاثر، 1/ 57- 58؛ تهذیب سیره ابن هشام، 190؛ دلائل النبوه( بیهقى)، 3/ 428؛ البدء و التاریخ، 4/ 217؛ مختصر التاریخ، 43؛ حبیب السیر، 1/ 359؛ جوامع السیره، 149؛ فتح البارى، 7/ 301- 307؛ سعد السعود، 138.
  30. المغازى، 2/ 457؛ المواهب اللدنیه، 1/ 110؛ تاریخ الخمیس، 1/ 480.
  31. الکافى، 5/ 46؛ وسائل الشیعة، 11/ 105.
  32. دلائل النبوه، بیهقى، ج 3، ص 401
  33. المغازى، ج 2، صص 457- 455
  34. دلائل النبوة، بیهقى، ج 3، ص 403؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 222
  35. المغارى، ج 2، صص 458- 457
  36. لائل النبوه، بیهقى، ج 3، ص 442؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج 3، ص 228؛ انساب الاشراف، ج 1، ص 347
  37. سیره مغلطاى، 56؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 526؛ الوفاء، 4/ 69؛ تاریخ الخمیس، 1/ 484- 492؛ سیره دحلان، 2/ 12؛ المواهب اللدنیه، 2/ 115؛ حبیب السیر، 1/ 364.
  38. شذرات الذهب، 1/ 11؛ التنبیه و الاشراف، 216؛ مرآة الجنان، 1/ 9- 10؛ امتاع الاسماع، 1/ 239؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 526؛ انساب الاشراف، 1/ 345؛ بهجة المحافل، 1/ 271؛ المواهب اللدنیه، 1/ 115؛ تفسیر قمى، 2/ 185؛ بحار الانوار، 20/ 228؛ المغازى، 2/ 440؛ تاریخ الخمیس، 1/ 429.
  39. شذرات الذهب، 1/ 11؛ تاریخ ابن الوردى، 1/ 162؛ اعلام الوردى، 91؛ مناقب آل ابى طالب، 1/ 198؛ مرآة الجنان، 1/ 10؛ مجمع البیان، 8/ 342؛ بحار الانوار، 20/ 252؛ سیره ابن کثیر، 3/ 309.
  40. التنبیه و الاشراف، 216؛ العبر، 2/ 2؛ 30؛ سیره دحلان، 2/ 12؛ زاد المعاد، 2/ 118
  41. سیره مغلطاى، 56؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 526؛ الوفاء، 4/ 69؛ تاریخ الخمیس، 1/ 484- 492؛ سیره دحلان، 2/ 12؛ المواهب اللدنیه، 2/ 115؛ حبیب السیر، 1/ 364.
  42. عیون الاثر، 2/ 58؛ تاریخ الخمیس، 1/ 484؛ المغازى، 2/ 460؛ سیره حلبى، 2/ 315؛ سیره دحلان، 2/ 4- 5؛ امتاع الاسماع، 1/ 228؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 528.
  43. تفسیر قمى، 2/ 186؛ بحار الانوار، 20/ 230.
  44. متاع الاسماع، 1/ 231- 232؛ المغازى، 2/ 468- 461؛ سبل الهدى و الرشاد، 4/ 537؛ سیره ابن کثیر، 3/ 207؛ البدایة و النهایه، 4/ 108؛ الکامل فى التاریخ، 2/ 182؛ تاریخ الامم و الملوک، 1/ 240؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 268؛ المواهب اللدنیه، 1/ 113؛ جوامع السیره، 151؛ اعلام الورى، 101؛ مجمع البیان، 8/ 344؛ سیره حلبى، 2/ 321؛ بحار الانوار، 20/ 206- 207؛ تاریخ الخمیس، 1/ 488؛ سیره دحلان، 2/ 8؛ انساب الاشراف، 1/ 347؛ الاکتفاء، 2/ 170- 171؛ دلائل النبوه (بیهقى)، 436؛ العبر، 2/ 302؛ عیون الاثر، 2/ 63؛ سیره ابن هشام، 3/ 283؛ دلائل النبوه (بیهقى)، 3/ 441- 442.
  45. سبل الهدى و الرشاد، 4/ 537؛ بنگرید: الکامل فى التاریخ، 2/ 182؛ تاریخ الامم و الملوک، 2/ 420؛ سیره ابن هشام، 4/ 238- 239؛ سیره دحلان، 2/ 8؛ بحار الانوار، 20/ 231- 232؛ مجمع البیان، 8/ 344؛ تاریخ الخمیس، 1/ 488؛ دلائل النبوه( ابو نعیم)، 436؛ العبر، 2/ 2/ 30؛ عیون الاثر، 2/ 63؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 240؛ البدء و التاریخ، 4/ 218؛ جوامع السیره، 151؛ الاکتفاء، 2/ 170؛ سیره ابن کثیر، 3/ 207- 208؛ سیر اعلام النبلاء، 1/ 281- 282؛ مسند احمد، 6/ 141؛ سیره حلبى، 2/ 321؛ صحیح بخارى، 3/ 23.
  46. عیون الاثر، الاسماع، 7/ 72؛ سیره ابن هشام، 3/ 250؛ تهذیب سیره ابن هشام، 200؛ سیره دحلان، 2/ 17؛ شرح بهجة المحافل، 1/ 272؛ المواهب اللدنیه، 1/ 116؛ جوامع السیره، 154؛ البدایة و النهایه، 4/ 121؛ نهایة الارب، 17/ 191؛ سیره ابن کثیر، 3/ 233؛ تاریخ الاسلام( ذهبى)، 1/ 266؛ سیر اعلام النبلاء، 1/ 287؛ سیره حلبى، 2/ 238؛ فتح البارى، 7/ 317؛ تفسیر قمى، 2/ 188؛ بحار الانوار، 20/ 232؛ الاستیعاب، 4/ 311؛ المفصّل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، 8/ 387؛ التراتیب الاداریه؛ الاصابه، 4/ 302- 403


http://wiki.ahlolbait.com/index.php/%D8%BA%D8%B2%D9%88%D9%87_%D8%A7%D8%AD%D8%B2%D8%A7%D8%A8


منابع عکس ها

fa.wikishia.net

fa.tabrizi.org

ejtaal.net



اللهم عجل لولیک الفرج

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد